آدمی؛ آه و دمی

آه از دمی که این همه ساعت طول می کشد...

آدمی؛ آه و دمی

آه از دمی که این همه ساعت طول می کشد...

آدم چیست
آه و دم
آه از دمی که این همه ساعت طول می کشد...

شمس لنگرودی/ خاکستر و بانو

-----------------------------------------------
اینجا برای دلم می‌نویسم و گاه تمرینی برای نویسندگی....

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین نظرات

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

درد نوشتن

يكشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۲، ۰۷:۴۸ ب.ظ

گاهی وقتها هست دلت گرفته حرف داری برای گفتن میخواهی بنویسیشان تا خالی شوی کلی حرف در گلو مانده داری، درد داری، میدانی باید بنویسی باید دست به قلم بشوی و نوشتن را آغاز کنی حالا فرقی نمی کند این نوشتن روی کاغذ باشد یا توی وبلاگت باید بنویسی تا تسکین پیدا کنی باید روی زخم هایت مرهم بگذاری که اگر ننویسی زخم ها میمانند و عمیق می شوند و تبدیل به یک زخم قدیمی که هرکار کنی آنوقت خوب نمیشوند! پس تا دیر نشده تا زخم هایت عمیق نشده شروع کن به نوشتن بگذار زخم هایت التیام یابد می دانم تو هم مثل من درست وقتی که تصمیم میگیری به نوشتن نمی توانی...درست مثل همین الانِ من....

  • مهسا

کیک سوخته!

دوشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۲، ۰۱:۰۷ ق.ظ
درست یک ماه از عقدمان می گذشت و من تصمیم گرفتم اندکی از هنرهایم!! را نشان آقای همسر بدهم! به همین خاطر بود که دعوتشان کردم خانه مان و تصمیم گرفتم تا کیکی به مناسبت این روز فرخنده( گذشت یک ماه از زندگی متاهلی مان) برای آقای همسر بپزم! به همین خاطر تمام عزمم را جزم کردم و وسایل پخت کیک را مهیا کردم! مواد را مخلوط کردم و داخل ظرف ریختم و گذاشتمش در فر! و شروع کردم مثل یک خانوم کدبانو آشپزخانه را تمیز کردن! تمیز کردن همانا و فراموش کردن کیک همانا و سوختنش هم دیگر همانا! بعد هم با خیلی اعتماد به نفس ته سوخته ی کیک را بریدم و یک کیک به صورت کج! تحویل خانواده مان و آقای همسر دادم! تا آقای همسر با دیگر هنرم ،علاوه بر پختن کیک، شکل دادن کیک به اشکال نامعلوم الحالی آشنا شود!

+ فردا قرار است دومین کیک را بپزم باید دید فردا کیک کدامین شکل هندسی را به خود می گیرد!!!!
  • مهسا

دوستِ عروس

شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۱۸ ق.ظ
درست وسط مجلس عروسی همانجا که همه غرق شادی اند من باید اشک در چشمانم جمع بشود و سعی کنم تا اشک ها جاری نشوند!!
توی این یکی دو سال اخیر که شاهد عروس شدن دوستای صمیمیم بودم درست در وسط مجلس وقتی که جمعیت دور تا دور عروس را گرفته اند من که بو دوستم نگاه میکنم اشک در چشمانم جمع می شود و باورم نمی شود که این همان دوست چند ساله ی من است راستش را بخواهید از ته دل همیشه خوشحالم و توی دلم میگویم ببینید این دوست من است که اینقدر زیبا حالا در لباس عروس جای گرفته است دیدن دوستت در لباس سفید عروسی لذتی وصف ناشدنی دارد باید دوستتان را دیده باشید تا لذتش ر ا درک کنید...

+انشاالله همه ی دوستام منو هرچه زودتر به این لذت وصف ناشدنی برسونن :)
  • مهسا