زنهای وجودی من
همهی ما در وجودمان شخصیتهای مختلفی داریم، گاهی یکی از لذتبخشترین تفریحاتم اینست که بنشینم و به آدمهای اطرافم نگاه کنم و حدس بزنم آنها چه شخصیتهایی در خود دارند، گاهی مینشینم و به خودم نگاه میکنم این یکی از قبلیها هم لذتبخشتر است، اینطوری یادت میآید که آرزوهایت چیست؟دوست داری به کجا برسی و چجور آدمی بشوی....
این روزها که به خودم نگاه میکردم میبینم در من زنیاست که میخواهد هکر باشد از آنهایی که میتوانند هر رمزی را باز کنند و به جایی که تا حالا کسی نتوانسته نفوذ کند بتواند و ساعتها پشت لپتاپش برای رمزگشایی تلاش کند...
ولی در من زنی هم وجود دارد که دوست دارد عاشقی کند و عاشقپیشه است، همانی که من را وادار به نوشتن میکند و وقتی کتاب شعر میخوانم آنقدر در زیبایی شعرها غرق میشوم که گاهی خودم از این لذت بسیار متعجب و ذوقزده میشوم...همانی که وقتی کتاب شعر میخواند دوست دارد یک روز در هفتهاش را با یک دوست صمیمی اهل شعرش برود در یکی از کافههای خلوت شهر و پشت یک میز بنشینند و کافه بخورند و شعر بخوانند...همان زنی که همسرش را عاشقانه دوست دارد و جانش را برایش میدهد و تمام این شعرها را میخواند و یاد میگیرد تا وقتی هر دو تنها در کافه روبروی هم نشستهاند برایش بخواند و وقتی هم که میخواند دستهایش را روی میز روی دستهای او گذاشته باشد....
و بخش دیگرم زنیاست ساده به سادگی یک زن روستایی که دوست دارد مادر شود و بچههایش را بزرگ کند و از صبح تا شب خانه را تمیز کند و آن را با گلهای تازه تزئین کند و بوی چای تازه دمکردهاش فضای خانه را پر کرده باشد.....
- ۵ نظر
- ۲۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۵:۱۳