یاری برای من تو و یارم برای تو*
+دوشیزه مهسا خانم....
قرآن باز کردهایم نشستهایم کنار هم عمه سورهی نور، آیهی نور را برایمان باز کرده نصف قرآن در دست من و نصف دیگر در دست او و یک گل لای قرآن... هر دو میخوانیم «االله نور السموات و الارض.....»
فکر میکنم به اولین روز آشناییمان، به تمام این چند ماه، به اضطرابهایم در این مدت، به روزشماریم از ده روز پیش، به استرس دیشب و امروز صبحم، به تلاقی نگاهم با او در آیینه سر سفره و به اینکه حالا اینجا کنارش نشستهام...
+وکیلم؟
حاج آقا برای بار سوم است که دارد میخواند و با گفتن وکیلم همه به من نگاه میکنند و منتظرند...نفس عمیقی میکشم و میگویم:
- با اجازه بزرگترها و پدر و مادرم بله!
بله را که میگویم حاجآقا شروع میکند به خواندن خطبه، و من با گفتن این بله چقدر احساس آرامش و خوشبختی میکنم، چقدر از بودن در کنارش خوشحالم و آرام.
میگویند این لحظات، لحظات استجابت دعاست آرام دعا میکنم برای خوشبختیمان...
خطبه تمام شدهاست و حاجآقا دارد دعا میکند...حالا با قاطعیت میتوانم بگویم که من «خوشبختترین زن روی زمینم.»
*من ماهیام تو آب، تو ماهی من آفتاب/یاری برای من تو و یارم برای تو (مهدی فرجی)
- ۹۲/۰۴/۱۱