خدایا هرکجا هست به سلامت دارش...
يكشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۲، ۱۰:۰۱ ب.ظ
صبح زود بیدار شد همهی وسایل سفر را دیشب آماده کرده بود، نمازش را خواند و مانند همیشه دعای بعد از نماز و آیةالکرسیهایش را خواند، بعد با آرامش همسرش را برای نماز صدا زد همیشه چون دوست داشت نماز خواندنش را ببیند و با دیدن آرامش او در نمازش آرام بگیرد او را بعد از خود بیدار میکرد و آقای همسر هم اوایل معترض بود ولی کم کم دیگر عادت کرده بود...نماز را خواندند و صبحانه که آماده شد رفت تا پسر هشت سالهاش را بیدار کند سه نفری سر میز صبحانه خوردند، اولین صبحانه دستهجمعی در اولین روز سال...کم کم آماده شدند و وسایل را در ماشین چیدند...رفت قرآن را آورد تا از زیرش رد شوند...پسر کوچک خانواده رد شد، مرد دلش نیامد زودتر از بانو رد شود...قرآن را گرفت و بانو را از زیر آن رد کرد و بعد خودش از زیر قرآن که رد شد رو کرد به بانو و گفت وصیتنامهام لای قرآن است، یادت باشه به دردت میخوره...
توی جاده داشتند میرفتند، مرد در یک لحظه دید نیسان آبی از لاین مخالف از سرعت زیاد دارد میاد روی سرشان...لاین کناری خودش ماشین بود و نتوانست به لاین کناری برود...حالا دیگر تصادف شده بود و تنها رو به بانو کرد و گفت ببخشید نتونستم نجاتتون بدم و بعد....بعد از یازده روز کما برای همیشه بانو را به همراه پسرش تنها گذاشت...
- ۹۲/۰۱/۱۸