رویاهای من
جمعه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۲، ۰۲:۰۳ ب.ظ
شاید مسخره بیاید یا من خیلی آدم خیالپردازی باشم....ولی بعضی وقتها که مادر پدرها رو با بچههای کوچیکشون توی پارکها میبینم، خودم رو تصور میکنم که نشستم روی نیمکت و دارم بازی دختر و پسرم رو تماشا میکنم و لذت میبرم و از ته دل میخندم و چقدر برای من مادر لذت دارد دیدن شادی کودکانم، دختر یک لباس صورتی قشنگ پوشیده و دارد با برادرش بازی میکند و او هم با اینکه 4-5 سال بیشتر ندارد ولی مثل یک مرد مواظب خواهر کوچکترش هست، من در این شادی غرق شدهام و در این همین حین آقای همسر با چهار بستنی قیفی از راه برسد و برود پبش بچهها و بستنیهایشان را بدهد و بعد بیاید پیش من و با هم شروع کنیم به بستنی خوردن و من غرق شوم در این همه خوشبختی....
- ۹۲/۰۱/۱۶