نیمه شب در پاریس
پنجشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۲، ۰۶:۰۶ ب.ظ
بعضی فیلمها و کتابها هستند که وقتی داری میبینیشون یا میخونیشون خودتو توشون میببینی با شخصیت اصلی میری جلو احساساتشو درک میکنی قلبت به تپش در میاد و....بعد وقتی فیلم یا کتاب تمام میشود مات و مبهوت میمانی و آرزو میکنی ای کاش همش یک فیلم یا یک داستان نبود....
نیمه شب در پاریس وودی آلن یکی از همین فیلمهاست....وقتی توی یک روز تعطیل در خانه تنهایی میشینی و این فیلم رو میبینی و غرق میشوی درش...طوری که دوست داری شب دست مخاطب خاصت را بگیری و بروی زیر باران در پاریس قدم بزنی و او حرف بزند و تو فقط گوش کنی به صدایش...بعد با هم بروید توی یکی از کافههای شهر کنار پنجره بنشینی و به شهر زیر باران و مردمانش نگاه کنی و قهوهات را بخوری و بعد فقط برگردی به چهره نفر روبروییات نگاه کنی و سرما را فراموش کنی....
- ۹۲/۰۱/۰۸