آدمی؛ آه و دمی

آه از دمی که این همه ساعت طول می کشد...

آدمی؛ آه و دمی

آه از دمی که این همه ساعت طول می کشد...

آدم چیست
آه و دم
آه از دمی که این همه ساعت طول می کشد...

شمس لنگرودی/ خاکستر و بانو

-----------------------------------------------
اینجا برای دلم می‌نویسم و گاه تمرینی برای نویسندگی....

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین نظرات

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

برایت حرف دارم پس برایم حرف خواهی داشت*

يكشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۰۶ ب.ظ



60...59...58...پشت چراغ قرمز توی تاکسی نشسته بود ثانیه‌ها داشتند یکی پس از دیگری می‌گذشتند، همین که سرش را بالا آورده بود تابلوی شهرداری را دیده بود که نوشته بود: «مهم تر از شکستن دل، اعتمادی است که تخریب می شود.» راست می‌گفت، بعد از آن اتفاق بیشتر از، از بین رفتن اعتمادش ناراحت بود. داشت با خودش فکر می‌کرد که چراغ سبز شد و تاکسی راه افتاد 100 متر جلوتر تابلوی بعدی نوشته بود: «به جای سرزنش کردن به فکر راه حل باشیم.» درست است! باید فکری می‌کرد خودش هم از این وضع خسته شده بود، از تاکسی که پیاده شد اولین کاری که کرد بهش زنگ زد و گفت: «عزیزم موافقی امشب بریم کافه نزدیک خونه با هم حرف بزنیم؟»
حالا از کافه که آمده بودند بیرون داشتند در پیاده رو قدم می‌زدند و دستان همدیگر رو در دست گرفته بودند درست مثل روزهای اول.

* (برایت حرف دارم پس برایم حرف خواهی داشت/شب شعر دل انگیزی است باید شمع روشن کرد...مهدی فرجی)

  • مهسا

سیلورمن

جمعه, ۱۰ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۴۶ ب.ظ
وارد مترو  که می شویم تجمع زیادی از مردم در قسمتی می بینیم مانند هرکس دیگری حاضر نیستم ساده بگذرم و یک قسمت از درونم می خواهد بداند که این شلوغی برای چیست نزدیک تر می شویم، کمی بعد سیلورمن ها را می بینیم با تابلویی در دست.«سیلورمن یعنی مردِ نقره ای.بی حرکت که بماند با یک مجسمه فلزی هیچ تفاوتی ندارد. تازه خودش را که تکان بدهد، دستِ بالا  مثل ِ یک آدم آهنی می شود. موی نقره ای، صورتِ نقره ای، لباس ِ نقره ای، کفش ِ نقره ای، دستِ نقره ای...فقط دودوی مردمکِ چشم های خاکستری ش هستند که نوعی از حیات را در او نشان  می دهند؛ تازه اگر آن پلک های سنگین ِ نقره ای بگذارند...*»
سیلورمن ها برای من همیشه یادآور کتاب بیوتن امیرخانی هستند، سیلورمن های شرح داده شده در آمریکا از مردم پول جمع میکنند و سیلورمن های  متروی تهران با تابلوهایی در دست به مناسبت عیدغدیر به مردم حدیث  نشان می دهند، حتی اگر در این دو خط آخرم خیلی اغراق کرده باشم ولی بازهم خوشحالم در کشوری هستم که حدیث را می توان اینگونه با خلاقیت نشان داد  که صدای اذان در کوچه پس کوچه هایش شنید و دید که این کوچه پس کوچه ها دارند برای محرم آماده می شوند....آمدم راجع به سیلورمن بنویسم نمیدانم چی شد!

*بیوتن- رضاامیرخانی 

  • مهسا